پاینده ایران
«دخترم
سنتشان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدى
ملتی زنده به گور میشود.
ببین که چه آرام سر بر بالشت میگذارد،
او که پول مرگ تو را گرفته،
شام حلال مى خورد.
تو فقط ایستاده بودى
و خوشدلانه نگاه مىکردى
که به خانهات برگردى
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهى دید دخترم
و خیل خیالهاى خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر مىزنند.
تو مثل مرغ حلالى به دام افتادى
مرغى حیران
که مضطربانه چهرهٔ صیادش را جستجو مىکند
تو به دام افتادى
همچون خوشهٔ انگورى
که لگدکوب شد
و بدل به شراب حرام مىشود.
کیانند اینان
پنهان بر پنجرهها، بامها
کیانند اینان در تاریکى
که با صداى پرندهٔ خانگى
پارس مى کنند.
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر مىشوى.
آه نداى عزیز من
گل سرخى که بر گلوى تو روییده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشه ى ایران را در ترنم گلبرگهایش فرو پوشانید
و اینانى که ندا دادهاند
بلبلانند
میلیونها تن که گرد گلى نشسته
و نام تو را مى خوانند.
یعنى ممکن است صداشان را که براى تو آواز مى خوانند نشنوى
یعنى پنجرهات را بستند که صداى پیروزى خود را هم نشنوى
ببین که چه آرام سر بر بالشت مىگذارد
او که صید حلال مى خورد»
– شمس لنگرودی