خردادماه گرم سال ۱۳۲۵ بود، آذربایجان در آتشِ تجزیه میسوخت، بیگانهپرستان به حربهٔ افکار کمونیستی مجهز بودند و از تجزیه ایران دفاع میکردند. دشمنان فرومایه داخلی نیز در برابر توطئه اهریمنی بیگانگان سکوت کرده بودند ولی گروهی از جوانان به گرد هم آمده بودند تا با سیهکاران، عمال استعمار سیاه و بیگانهپرستان سرخ، مبارزهای خونین و آشتیناپذیر را دنبال کنند!
یکی از آن جوانان، سرور علیرضا رئیس میخواست با استفاده از وسایل ساده و ابتدایی برای مبارزه با دشمنان ایران سلاح آتشین بسازد. او و دیگر دوستانش در آن زمان دانشآموزانی بیش نبودند. آزمایشگاه آنها گوشهای از اتاق کوچکش بود ولی در قلب آنان دریایی از عشق به ایران موج میزد.
هشتم خرداد، بعد از ظهر گرم، علیرضا رئیس در آزمایشگاه کوچک خود تنها به تلاش مشغول بود. او میخواست کانون بیگانهپرستی و لانههای استعمار را خرد و متلاشی کند. ناگهان برقی جهید، غرشی به گوش رسید و پس از آن دیگر هیچکس علیرضا رئیس، آن جوان کوشنده و باایمان و آن ایرانپرستِ یکتا را ندید ولی آرزوی رئیس برآورده شد. خون او نهال رستاخیز برومند ایرانزمین را آبیاری کرد. برق سلاح او روشنگر تاریخ ایران گشت و غرش انفجاری که به حیات کوتاه او پایان داد، حیات نهضت برومندی را آغاز کرد.
چند روز پس از مرگ جانگداز رئیس، دوستان او گرد هم آمدند و از میان آنها، سرور محسن پزشکپور، پیمانی را که به یادبود درگذشت شادروان علیرضا رئیس رقم زده بود فرو خواند. این پیماننامه، فرمان رئیس نام گرفت و در این پیمان است که نخستین بار واژه پانایرانیسم به عنوان رستاخیز ملت ایران به کار رفته است.
علیرضا رئیس، نخستین شهید رستاخیز پانایرانیسم، عالیترین جلوه ناسیونالیسم ایرانزمین است. او در زمره شهیدانی است که درباره آنها آمده است:
«نام شما و یاد شما افتخار ماست و درس زندگی ما»